انشای مقایسه قلم با خون شهید، با اسلحه، با درخت پایه هشتم
انشای مقایسه قلم با خون شهید با اسلحه با درخت
این مطلب شامل چهار انشاء است
انشاء شماره یک
انشای مقایسه قلم با خون شهید
مقدمه:دنیا پر است از مقایسات و تفاوت هایی که هر انسانی می تواند از آن مطلع شود اما یکی از بزرگ ترین نگرشی که انسان می تواند بر این تفاوت ها داشته باشد لازم و ملزوم بودن آن ها به یکدیگر است زیرا اگر لازم نبود ملزومی وجود نداشت.
تنه انشا: همیشه که نباید با صدای بلند سخن گفت ، گاهی تنها چشم ها گواه هر آنچه که در درونت می گذرد می باشد. گاهی یک قلم می تواند سرگذشت باشد می تواند نجات بخش باشد و یا نوشته هایش یک تنه به مبارزه با فساد و دشمنی و تلخی ها برود گاهی زبان سخن یا آنچه که با قلم نوشته می شود می تواند برنده باشد، برنده تر از شمشیر و نیزه. خون شهید هم مانند جوهری آتشین می تواند شتابان به کمک قلم بیاید. می تواند جوهر شود همان جوهری که ریخته شد تا مبادا دشمن به خاک او، به حق او و به وجود او تجاوز کند و همچون رودخانه ایی روان شد تا قلم با کمک او حرف های نگفته ی شهید را با جوهر وجودیش بنویسد تا آیندگان از حرف های ناگفته اش با خبر شوند قلم گاهی می تواند با زبان تند و تیزش مانند اسلحه ایی کشنده باشد و قلب آدم های نادرست را نشانه گیری کند و با تمام وجود در وجودشان رسوخ کرده و قلبشان را متلاشی کند و گاهی می تواند مانند نهالی جوان کاشته شود و با بال و پرگرفتن ریشه هایش قوی تر شود و روز به روز تبدیل به درختی تنومند شود. درختی که می تواند پرفایده باشد و زیبا. اما اگر به صورت مجزا به این موضوع ها دقت کنیم در می آبیم که هر کدام از آن ها چه قلم و چه خون شهید و چه اسلحه و چه درخت می توانند به خودی خود نقشی بسیار مهم در زندگی ما ایفا کنند. قلم تنها می نویسد اما شهید با خون خود پیش قدم می شود و اسلحه وسیله ایی است که از بین می برد و درخت چیزی است که حیات می بخشد این موضوعات با اینکه بسیار حائز اهمیت هستند اما از هم جدانشدنی می باشند و مانند زنجیری دنباله روی یکدیگر می باشد. این طبیعت زندگی است و نمی توان با طبیعت جنگید.
نتیجه گیری:هر چیزی که در این دنیا وجود دارد علت و معلول همدیگرند. یعنی تا علتی نباشد معلولی نیز وجود ندارد و همه ی اجزای دنیا و جهان مانند زنجیری با تمام تفاوت های ذاتی با هم پیوسته اند و دنباله روی همدیگر می باشند.
انشاء شماره دو
در روز جمعه ی زمستانی سال که هوا آرام و قرار ندارد و دل پرش را با بارش باران سبک میکند، در بالکن اتاق چشمانم را به کوچه و درختان خیس شده از بلورهای اشک آلود ابرهای زمستانی اما بهارگونه میدوزم و ذهنم به سخنان پدر و سالیانی که درآن حضور نداشتم پر میکشد...
به آرامی بر میگردم و نگاهی به دیوار اتاقم که باعکس قهرمانانِ قهرمان زندگی ام،پدرم، زینت داده شده است می اندازم. بوی نم باران و صدای چیک و چیک آن ،همراه تاریکی شب آرامش فضا را بیشتر میکند. باز هم صدای پدر اکو وار در سرم تکرار میشود: +خون،شهید،غیرت،میهن...
ناگهان چیزی باعث میشود چیزی باعث میشود چشمانم را ناخود آگاه باز کنم. مینشینم و به میز زل میزنم. نگاهم به قلم کنارِ دفتر خاطراتِ زمان جنگ پدر، کہ جلد نسبتا کهنه ای دارد می افتد...
دفتر خاطرات را بر میدارم و به آرامی باز میکنم. موضوع خاطره ی آن روز نظرن را به خود جلب میکند. ابروهایم از شدت تعجب بالا میروند، چشمانم را دقیق تر میکنم:
+(قلم حاجی)
.امروز یکی از آن روز های بارانی است. هوا فوق معنوی و حس و حال بچه های گردان عمار هم فوق عرفان. خداروشکر عملیات دیشب به خوبی و خوشی به پایان رسید.
موفقیت این عملیات را اول مدیون خدا و اهل بیت( ع) و بعد غیرت و رشادت بچه های تیپ و قلم حاج احمد هستیم. بچه ها به شوخی اسم قلم حاجی را قناسه گذاشتند.چراکه یا نقشه های خیلی خوب مغز دشمن را مانند قناسه نشانه میگیرد...
و باز هم پدر خاطراتش را با جمله ی همیشگی به پایان رساند..خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما ..آمین...
دفتر و چشمانم را باهم میبندم.. قلم کنار دفتر را در دست میگیرم و آن را لمس میکنم و ذهنم را وادار به تفکر میکنم...
آری،قلم،خون،شهید،غیرت،اسلحه...ذهنم را به شهدای جوانی همچون شهید حسین علم الهدی که از قلم خود گذشتند و با خون خود امنیت را برای این مرز و بوم برقرار کردندتا شهدای معاصر که با قلم خود جنگیدند ،تا جایی که دشمنان تحمل نداشتند و با ریختن خونشان به خیال خام خود راهشان را بستند شهدایی همچون احمدی روشن،شهریاری ،و دیگر شهدای راه اسلام،میرسانم...
حیفم آمد راه رفته ی ذهنم راباقلم بر دفترم پیاده نکنم.
یادم آمد ... هان!قلم،شهید،اسلحه. از کجا به کجا رسیدم!؟ احساس میکنم قلم در دستم سنگینی میکند. شانه هایم میلرزد، توان نوشتن ندارم،!این سنگینی از چیست؟!!
احساس مسئولیت یا احساساتی شدن؟؟؟ من چه؟ چکار کردم برای ادامه ی راهشان؟ چه میتوانم بکنم در روزگاری که از هر طرف بنگری هنوز هم اسلحه جوابگو نیست؟
پدر میگوید :+((انگار همین دیروز بود که گفتند خرمشهر را خدا آزاد کرد...))
آن زمان خون ریخته شد ،با اسلحه،سال های سال گذشت بازهم شنیدیم از سردارمان که گفت:-((اسلام پیروز شد و دشمن نابود))
اما هنوز هم صدای خمپاره هست..بوی خون هنوز هم آزار دهنده است.
کِی به پایان میرسد صدای تیر و بوی خون؟!خُب شاید تا ظهور حضرتش باشد که قطعا همین است...
مگر میشود دست روی دست گذاشت و گفت آقا بیا؟بگویم نشسته ام تا بیایی؟
نه! من ایستاده ام...ایستاده ام و در تکاپو. در تکاپوی جنگی که از آغاز دنیا شروع شده است و قرار است با ظهور حضرت به پایان رسد.
جنگی که از همان آغاز قلم بود و اسلحه و خون...هرسه در کنار هم..اما امروز شاید رنگ قلم کمی بیشتر شده باشد، چراکه خدعه و نیرنگ ها پررنگ تر شده اند...پس بنویس قلم من. بنویس و آماده شو برای جهادی که بر دوش من و توست .برای جنگ نرم و دیگر جنگ ها...
با صدای زنگ بیدار باش ساعت پاتختی ام که به گوش میرسد به خود می آیم... خوابم نگرفت و ساعت مدرسه رسید باید سر کلاس حاضر باشم .. آخر اینجا سنگر من و توست قلم برای جنگ نرمی که در پیش داریم
انشاء شماره سه
مقایسه مرکب قلم عالم با خون شهید
نه تنها وزن و قدر اعمال عالم با عبادات عابد در میزان عدل قیامت یکسان نیست بلکه از احادیث برمی آید که این تفاوت بین علماء و شهداء نیز وجود دارد و روایات برتری عمل عالم را نسبت به فداکاری شهید با تعبیری بسیار لطیف بیان نموده است.
عالم و مجاهد هر دو خدمتگذار شرع مقدسند و هدفشان اعلاء کلمه توحید و حق و گسترش پاکی و فضیلت است با این تفاوت که عالم در جبهه درون می جنگد و با شکر و کفر مبارزه می کند و مجاهد در جبهه برون می جنگد و با مشرکین و کفار نبرد می نماید.
عالم و مجاهد هر دو برای سعادت انسانها تلاش می کنند.عالم می کوشد تا ضلالت و گمراهی و انحراف را براندازد، بیماریهای اعتقادی و اخلاقی را درمان نماید مردم را مؤمن بار آورد، و پیوند دوستی و برادری را بین آنان استوار نماید.
مجاهد می کوشد تا گمراه و منحرف را از میان بردارد افراد معاند و غیر قابل اصلاح را که عضو فاسد اجتماعند از پیکر جامعه قطع نماید و مردم را از شر آنان رهائی بخشد، وسیله کار عالم قلم و زبان است و وسیله کار مجاهد سلاح گرم و سرد.
عن علی علیه السلام قال: السیف فاتق والدین اتق فالدین یأمر بالمعروف و السیف ینهی عن المنکر.
علی علیه السلام فرمود: شمشیر عامل انفصال و جدائی است و دین عامل اتصال و پیوستگی پس دین امر بمعروف می نماید و شمشیر نهی از منکر.(۹۱)
عالم با مرکبی که در نیش قلم دارد می جنگد مطالب استدلالی خود را در صفحات اوراق می نویسد و دشمن را با منطق علمی شکست می دهد و مجاهد با خونی که در عروقش می گردد صفحه میدان جنگ را رنگین می کند و دشمن متجاوز را در هم میشکند.
روز جزا این دو سلاح گرانقدر را با هم می سنجند تا آنکه قدر و وزنش بیشتر است معلوم شود.
قال ابوعبدالله علیه السلام: اذا کان یوم القیامة جمع الله عز و جل الناس فی صعید واحد و وضعت الموازین فتوزن دماء الشهداء مع مداد العلماء فیرجح مداد العلماء علی دماء الشهداء.(۹۲)
امام صادق علیه السلام فرمود: چون روز قیامت فرا رسد خداوند عز و جل خلق اولین و آخرین را در یک سرزمینی گرد می آورد، ترازوها برقرار می گردد خون شهیدان با مرکب قلم علما سنجیده می شود و این نتیجه بدست می آید که مداد علما از خون شهیدان سنگین تر است.(۹۳)
قال علی علیه السلام فی مدح من اثنی علیهم: هجم بهم العلم علی حقایق الایمان و باشروا ارواح الیقین فاستسهلوا ما استوعر المشرفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون و صحبوا الدنیا بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلی اولئک خلفاء الله فی ارضه و الدعاة الی دینه آه آه شوقا الی رؤیتها.
حضرت علی علیه السلام در مدح جماعتی فرماید: از پی هم می آیند کسانی که ایشان را علم و آگاهی بحقایق ایمان و ادراک معارج یقین است و آسان گرفتند آنچه را دنیاپرستان مشکل شمردند و مأنوس شدند آنچه را که جاهلان وحشت داشتند از آن و مصاحبت کردند در دنیا با بدنامها ولی ارواحشان از علایق دنیا جسته و رها گشته و با ملکوت خدا پیوسته بودند ایشانند خلیفه های خدا در زمین و دعوت کنندگان مردم بسوی دین خدا آه آه چه بسیار شوق دارم دیدار ایشان را.(۹۴)
لا یستفز خدع الدنیا العالم. العالم لا یدحش عند البلاء الحازم.
مرد دانا را خدعه و مکر دنیا فریب ندهد و از بلا و گرفتاریها وحشت نکند.(۹۵)
یستدل علی علم الرجل بقلة کلامه و علی مروته بجزیل انعامه.
قلت کلام و پرحرف نبودن علامت دانش مرد و عطا و بخشش علامت مروت مرد است.(۹۶)
انشاء چهار
خون شهدا, فرهنگ شهدا
توصیف خون شهدا با هیچ چیزی ممکن نیست, جز یکتای بی همتا و ائمه اطهار و افرادی که اهل فداکاری و ایثار در راه خدا هستند و نماد معلوم, نه خون خدا که بهای خون خداست بهایی که در هر بازار معرفتی ارزش و منزلت خود را به معرض نمایش می گذارد و در خرید هر جانی قدرت دادن قیمت را ناخودآگاه در دل عموم قرار می دهد و این مهم بدین سان است که چشمه از سرچشمه ی اصلی گرفته شده و آنچه که از اصل باشد, بی شک خصوصیات اصیل و مقدسی را دربر دارد
توصیف خون شهدا با هیچ چیزی ممکن نیست، جز یکتای بیهمتا و ائمه اطهار و افرادی که اهل فداکاری و ایثار در راه خدا هستند و نماد معلوم، نه خون خدا که بهای خون خداست.
بهایی که در هر بازار معرفتی ارزش و منزلت خود را به معرض نمایش میگذارد و در خرید هر جانی قدرت دادن قیمت را ناخودآگاه در دل عموم قرار میدهد. و این مهم بدین سان است که چشمه از سرچشمهی اصلی گرفته شده و آنچه که از اصل باشد، بیشک خصوصیات اصیل و مقدسی را دربر دارد.
ما انسانها بعد از قرنهایی که پشت سر گذاشتهایم و هر کدام حکایت از فراز و فرودهای زندگی اجتماعی زمان خاص خود بوده است؛ هنوز هم معتقد به این اصل هستیم که آرمانهای وطن ایران به عنوان یک ارزش ماندگار و محفوظ مدنظر هستند و در ترقی و تعالی این آرمانهای نمادین در کندوکاو و تلاش مضاعف هستیم. پس آنچه ما را یاری میکند تا قدم در فرهنگ شهدا گذاشته و ارزش خون شهدا را وارسی کنیم، همان خون شهداست که به عنوان یک فرهنگ مقدس در جامعهی ایران ابراز وجود میکند.
شهید در فرهنگ نفیس قرآنی مقامی بس گرامی و گرانبها دارد و بر زنده بودن شهید و مقام شامخی که در آسمانها کسب میکند، تأکید مؤکد شده است. شهید کسی است که به تعبیری ساده و سلیس بخاطر آرامش و حفظ و استقلال و همنوایی و وحدت وطن پا در عرصهی جنگ میگذارد و خود میداند که ارزش جان دادن بخاطر وطن و ارزشهای اسلامی وطن چقدر مهم و حیات بخش است.
شهید کسی است که در اوج سادگی قلههای غرور و تفاخر را یکی پس از دیگری فتح میکند و بر قلهی رفیع استقامت و پایداری با نگاهی عاشقانه با معشوق خود به سخن میپردازد. شهید کسی است که دل از کانون گرم خانواده و نگاه شیرین بچه خود میکند و خود را واجبی عینی در عرصهی دفاع از میهن میبیند.
شهید کسی است که جان را بس شیرین و نه تلخ در کام میدان مین میبرد تا به ارزش معنوی جامعه و خویش بیفزاید. شهید کسی است که با آشتی خون خود با خاک؛ سجادهای بنام ایثار را به اندازهی دنیای هستی و نه دنیای نیستی را، برای خواندن نماز در خاستگاه پهن مینماید.
شهید کسی است که باید خلقیات و ویژگیهای مثبت آن را در چهرهی دشت آکنده از شقایق جستجو کرد. شهید کسی است که باید مقام بلند آن را از کوههای شاخ شمیران و حاج عمران پیدا کرد. شهید کسی است که در پشت خاکریز، مناجات با فرهنگ شهادت را با لهجهی خودمونی به خدا میگوید.
شهید کسی است که تحجد را با شبی مشحون از ستاره و یکتایی بنام ماه به صبح میرساند و با زبان دل به خدا میگوید:«اندکی صبر سحر نزدیک است». «این را صورت ماه به من میگوید». شهید شلوغ گاهی است که تنها با خلوتگاه دوست صمیمی است. شهید کسی است که به دنبال چشم روز است تا که در چشمانش آرامی ابدی گیرد.
شهید کسی است که خوب میداند، دنیای اهل دنیا فانی است و خوب میداند که دل زلال خویش را بایستی با کولهباری ناخسته در جادهی دنیای آخرت سوق داد. شهید کسی است که همیشه به آغاز وفادار است و نه به پایان.