راهنما :
با خیال راحت خرید کنید .پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست .در صورت هرگونه مشکل در خرید آنلاین و دریافت فایل با شماره 09159886819 - صارمی اسمس بدهید .

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستانی در مورد ضرب المثل شاهنامه آخرش خوشه» ثبت شده است

۰

بازنویسی ضرب المثل شاهنامه آخرش خوشه پایه دهم

 تحقیق رایگان

بازنویسی ضرب المثل شاهنامه آخرش خوشه پایه دهم

پایه دهم صفحه۱۲۲ مثل نویسی شاهنامه آخرش خوشه

انشا شماره یک

مقدمه: همه ی ما ایرانی ها شاهنامه را می شناسیم و به آن افتخار می کنیم زیرا شاهنامه شامل فرهنگ و تمدن باستانی ما است.

تنه انشا:شاهنامه شامل داستان ها و نبردها و اتفاقات زیادی است که ابوالقاسم فردوسی با قلمی شیوا و رسا نوشته است که فراز و نشیب های روزگار را به خوبی در خود نشان  داده است. شاهنامه حاوی داستان هفت خوان رستم می باشد که افسانه ها و جنگ ها و ستیزهای مردان بزرگ قدیم ما را به نمایش گذاشته است اما در نهایت داستان شاهنامه، عرب ها به ایران حمله می کنند و اسلام را با خود به ایران می آورند. بعضی از مردم می گویند که شاهنامه آخرش خوش نیست زیرا با جنگ عرب ها  با ایرانیان به اتمام می رسد. اما بعضی ها می گویند شاهنامه آخرش خوش است زیرا با حمله عرب ها به ایران اسلام آورده شد و مردم ایران مسلمان شدند و به دین خداو یکتاپرستی درآمدند. ما نیز بیاییم از بعد مثبت به ماجرا نگاه کنیم و بگوییم شاهنامه آخرش خوشه.

نتیجه گیری:کتاب های زیادی آمدند با سرگذشت و داستان های زیادی که حامل داستان و اتفاقات زیادی بود. گاهی با خوشی تمام شده و گاهی با بدی به اتمام رسیده است. مهم این است که با چه دیدی به موضوع نگاه کنیم و ماجرا را درک کنیم. شاید شاهنامه ما در نهایت با جنگ و خونریزی به اتمام رسید اما بیاییم به این موضوع فکر کنیم که اگر جنگ نبود اسلام و مسلمانی نیز نبود.

 

انشاء شماره دو

این ضرب المثل در مورد کسانی به کار می­رود که در کار خویش و یا در نتیجه گیری از کاری عجله می­کنند و قبل از اینکه به پایان عملی و کاری رسیده باشند به قضاوت می­نشینند و آن عمل یا کار را مورد نقد قرار می­دهند و تیزبینان که می­دانند هر اسب تیزتک و عجولی عاقبت با سر به زمین خواهد خورد به آنان یادآور می­شوند که عجله نکنید چرا که  : « شاهنامه آخرش خوش است. »

این عبارت مثلی در بدو امر ایجاد شبهه می کند که مگر کتاب شاهنامه در آخرش چه دارد و چه نقاط ضعفی در این شاهکار ادبی جهان یافت می شود که از آن به صورت ضرب المثل استفاده می کنند؟

شاهنامه­ی فردوسی کتاب ارزند­ه­ای است که هر ایرانی پاک نژاد آن را به خوبی می­شناسد. کتاب شاهنامه چه از نظر کمیّت و چه به لحاظ کیفیّت از شاهکارهای ادبی جهان به شمار می رود. حکیم ابوالقاسم فردوسی با نظم و تدوین شاهنامه اساس ادب و ملیّت ایرانی را پی ریزی کرد و اسامی تمام بزرگان و نامداران دوران باستانی را در جریده روزگار ثبت کرد :

« چون عیسی من این مردگان را تمام              سراسر همه زنده کردم به نام »

 

انشاء شماره سه

در کتاب های مختلفی که درباره «شاهنامه»، سیر داستان ها و پایان آن نوشته شده، به این ضرب المثل اشاره شده است. در این کتاب ها «خوش» خوانده شدن آخر «شاهنامه» حاوی نوعی نگاه کنایی به شکست ایرانیان از اعراب و پایان اقتدار سلسله ساسانیان با شکست و مرگ یزدگرد است. به باور برخی از افراد هم این جمله را اعراب که در پایان «شاهنامه» با شکست یزدگرد بر ایرانیان پیروز می شوند، وارد ضرب المثل های ایرانی کرده اند.

همچنین در گذشته هر کس «شاهنامه» می خواند و به ستایش سلطان محمود غزنوی می رسید، از همت سلطان در تحسین «شاهنامه» خوشحال می شد؛ اما با پایان یافتن «شاهنامه» و فهمیدن حق ناشناسی سلطان محمود در قبال فردوسی و کتابش، متوجه اشتباه خود می شد. این روایت بعدها به ضرب المثل تبدیل شد و عاقلان به هر کس که دست به کار نابخردانه ای بزند و اصرار بر ادامه آن داشته باشد، می گویند:شاهنامه آخرش خوش است.

و به عقیده ی دیگری علت رواج این ضرب المثل این بود که در گذشته وقتی نقالان از خواندن یک دوره کامل «شاهنامه» فارغ می شدند، در مجلس نقل «شاهنامه» جشن کوچکی برپا می شد و کسانی که مدت ها با اشتیاق دل به داستان ها و حماسه سازی های پهلوانان ایران زمین می سپردند، بساط شیرینی و چای را فراهم می کردند و معتقد بودند که هرچند پایان کار ایرانیان در آخر « شاهنامه» خوش نیست، اما به پایان رساندن نقالی کامل این کتاب شایسته شادمانی است.

آن چه از پایان بخش پهلوانی و تاریخی «شاهنامه» می توان فهمید، این است که با کشته شدن رستم، نام دارترین پهلوان ایرانی و همچنین شکست ایرانیان از اعراب، پایان داستان های این اثر ماندگار برای مردم ایران «خوش» نیست. با این وجود، خلق این کتاب توسط فردوسی و داستان های زیبا و حماسی آن که در دلاوری و خصایص نیکوی پهلوانان و اساطیر ایرانی ریشه دارد، برای همیشه برای ایرانیان خوشایند خواهد بود.

 

انشاء شماره چهار

اگر شاهنامه با تحمل رنج سی ساله ی دهقان زاده­ی طوس به وجود نمی آمد بی گمان تمام آثار و معالم تاریخی اسلاف و نیاکان ما دستخوش سیل حوادث می شد و بعید نبود که ما نیز اکنون مانند ملل آفریقای شمالی و بعضی از کشورهای خاورمیانه به زبان عربی سخن می گفتیم و لغات و کلمات شیرین پارسی را جز در کتابخانه ها و لابلای کتاب های قدیمی  آن هم اگر با آن آب تعصّب و جهالت شسته نشده باشد، نمی توانستیم بیابیم.

اما ریشه تاریخی ضرب المثل بالا از آن جا سرچشمه گرفته است که نقل است فردوسی پس از سرودن هجانامه­ای در مورد محمود غزنوی که به او جفای بسیاری روا داشت  ، موفق گردید یک نسخه از هجانامه را به وسیله دوستان و طرفدارانی که در دستگاه سلطنت محمود غزنوی داشت مخفیانه به آخر شاهنامه­ی موجود در کتابخانه­ی سلطنتی الحاق و اضافه نماید و همین عمل موجب شد بعد ها که از شاهنامه­ی کتابخانه­ی سلطنتی به وسیله نسّاخان و خطّاطان به منظور تکثیر و توزیع نسخه ها برمی داشته اند قهراً آن هجانامه­ی آخر شاهنامه را هم می نوشته اند.با این توصیف اجمالی که درست و غلط آن بر عهده راویان اخبار است سابقاً هرکس شاهنامه را مطالعه می کرد چون مکرّر به مدح و ستایش از سلطان محمود غزنوی برمی­خورد به گمان خود همت و جوانمردانی سلطان را که مشوق فردوسی در تنظیم شاهنامه گردیده است از جان و دل می ستود و بر آن همه عشق و علاقه به تاریخ و ادب ایران آفرین می گفت ! بی خبر از آن که « شاهنامه آخرش خوش است. » زیرا وقتی که به آخر شاهنامه می رسید و منظومه­ی هجاییه را در آخر شاهنامه قرائت می کرد تازه متوجّه می شد که محمود غزنوی نسبت به سلطان ادب و ملیت ایرانی تا چه اندازه ناجوانمردی و ناسپاسی کرده است.

به همین جهت هر کس در ازمنه گذشته به قرائت شاهنامه می پرداخت قبلا به او متذکّر می شدند تا زمانی که کتاب را به پایان نرسانده­است در قضاوت نسبت به سلطان محمود غزنوی عجله نکند زیرا شاهنامه آخرش خوش است یعنی در آخر شاهنامه است که فردوسی محمود غزنوی را به خواننده کتاب می شناساند و با این قصیده­ی هجاییه حق ناسپاسی و رفتار توهین آمیز  او را کف دستش گذاشته­است .

بی فایده نیست بدانید که فردوسی برای سرودن شصت هزار بیت شاهنامه نه هزار واژه به کار برده که فقط چهار صد و نود تای آن عربی است. واقعه زیر را نیز به عنوان حسن ختام این مقاله نقل می کند:

شاه عباس امر کرد کتاب شاهنامه فردوسی را بنویسند. سه هزار تومان وجه نقد داد که بعد از اتمام، باقی را که شصت هزار تومان باشد سطری یک تومان بدهد. میرعماد سه هزار بیت از شاهنامه نوشته فرستاد و وجه را مطالبه کرد. شاه متغیر شده گفت : «من نخواستم با تو معامله­ی سلطان محمود غزنوی را که با فردوسی نمود، بنمایم.» میر عماد هم سه هزار بیت را که نوشته بود سطری یک تومان صفحه به صفحه فروخت و سه هزار تومان شاه را رد کرد. بیچاره فردوسی که خود در فلاکت و بینوایی مرد !