راهنما :
با خیال راحت خرید کنید .پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست .در صورت هرگونه مشکل در خرید آنلاین و دریافت فایل با شماره 09159886819 - صارمی اسمس بدهید .

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انشا در مورد صدای زنگ آخر» ثبت شده است

۰

انشا در مورد صدای زنگ آخر

 تحقیق رایگان

انشا در مورد صدای زنگ آخر

انشا پایه هفتم در مورد یک بند درباره صدای زنگ آخر

انشاء شماره یک

مقدمه:بعضی لحظه ها بی دلیل لذت بخش هستند مثل صدای نوزاد تازه به دنیا آمده از شکم مادر، مثل زنگ روز اول مدرسه، مثل صدای زنگ آخر کلاس.

تنه انشاء: فرقی نمی کند عاشق مدرسه باشی و یا خیر لحظه ی آخر دقیقا زنگ آخر وقتی صدای زنگ پایان به گوش می رسد یکی از همان لحظات دلنشین و لذت بخشی است که نام برده شد. لذت رسیدن به آغوش خانواده و باری دیگر نشستن روی یک سفره در کنار خانواده و بعد از سپری کردن روزی سخت دور هم نهاری بخورید و کمی استراحت کنید. صدای زنگ آخر مانند سوت پایانی قطار است که برای پیاده کردن مسافران خود سوت می کشد و می ایستد و می گوید که امروز این سفر به پایان رسید تا باری دیگر و روز بعد سوت شروع به صدا درآید و دوباره سفر شروع شود. صدای زنگ آخر آنقدر برای شخص من خوش آیند است که همیشه در کلاس آخر گوش  به زنگ می نشستم تا صدای زنگ را اولین نفر بشنوم و کوله بارم را جمع کنم و مانند پرنده ایی بالم را بگشایم و به سمت خانه پرواز کنم. دانش آموز دقیقا مانند همان پرنده ایی است که باری را به نوک خود می گذارد و در زنگ آخر پرواز می کند. ما دانش آموزان هم دقیقا مانند همین پرنده می نشینیم و در میان دوستانمان بر افزوده هایمان می افزاییم و در زنگ آخر رها می شویم و می رویم. یکی از زیباترین دوران زندگی دوران خوش مدرسه است اما نمی دانم چه حکمتی در پس زنگ آخر نهفته که هر چقدر عاشق مدرسه باشی باز لذت صدای زنگ آخر شوری دیگر در میان گوشت و پوستت می گنجد.

نتیجه گیری: آنقدر زندگی کوتاه است که اگر به همین لذت های کوچکش دقت نکنی متوجه می شوی که زندگیت به پایان رسیده و تو هیچ لذتی از آن نبردی. بنابراین از تک تک لحظاتی که دلت به آن ها گرم است استفاده کنید مثل لبخند بعد از شنیدن صدای زنگ آخر. زندگی خیلی کوتاه است که بتوان از این لبخند ساده اما پر از لذت چشم پوشید.

 

انشاء شماره دو

صدای زنگ اخر و شور و هیجان برای رسیدن هرچه زود تر به خانه برای همه ما وجود دارد

وقتی صدای زنگ اخر به صدا در میاید و همه دانش اموزان باید به خانه بروند

هر کسی به شور و شوق چیزی به سوی خانه میرود

شاید یکی برای رفتن و انجام کار هایی که دوست دارد

یا شاید برای رسیدن به خانه و انجام تکالیف مدرسه اش و تکالیفی که از انجام انها لذت میبرد.

یا شاید برای هرچه زود تر دیدن خانواده و رسیدن به کانون گرم خانواده اشو البته نا گفته نماند که بعضی ها هنگامی که صدای زنگ مدرسه به صدا در میاید و مجبور میشوند به خانه بروند ناراحت میشوند یا سرخورده و دلتنگ میشوند برای اینکه مدتی از دوستان خود جدا میشوند و نمیتوانند برای مدتی انهارا ببینند و بازی گوشی ها و سرگرمی هایی که در مدرسه انجام میدهند و دارند دور میشوند ولی بیشتر بین عموم ما دانش اموزان صدای زنگ اخر و به سوی خانه راهی شدن پر از هیجان و خوشحالی است

 

انشاء شماره سه

روز سخت و خسته کننده ای را در مدرسه سپری کرده بودیم. چون هر زنگ یک امتحان داشتیم! زنگ آخر که دیگر فقط خدا خدا می کردیم هرچه زودتر زنگ آخر بخورد و یک نفس راحتی بکشیم. من مدرسه و دوستانم را خیلی دوست دارم و خستگی آن روز من در مدرسه نشان دهنده نفرت من از مدرسه نیست.

پس از آنکه آخرین امتحانمان را دادیم کتاب فارسی را روی میز گذاشتیم و به نوبت، شروع کردیم به خواندن شعر زیبای زیر:

 

سعدی شیرین سخن گفت به فصل بهار:

برگ درختان سبز با خط رخشان سبز

هر ورقش دفتری است معرفت کردگار …

همینطور مشغول خواندن شعر بودیم که صدای زنگ آخر به گوشمان رسید. انقدر هیجان داشتیم برای رفتن به بیرون که هورای بلندی کشیدیم که صدای زنگ در میان صداهای بلند ما گم شد! زنگ که خورد گویی آب خنک را در گرما روی صورتت پاشیده اند! ذوقمان در این حد بود!

خلاصه به سرعت برق و باد، کتاب هایم را از روی میز برداشتم و کوله ام را پشتم انداختم و با دوستم، حسین، راهی خانه شدم. همیشه صدای زنگ آخر را دوست دارم چون تمام خستگی های ۵، ۶ ساعته روزم را تمام می کنم و به خانه می روم.

در خانه هم پس از کمی استراحت، مشق هایم را با دقت و به تمیزی می نویسم تا همیشه شاگرد زرنگ و بانظافت باقی بمانم. در آخر روز هم با دوستانم بازی می کنم. این بود انشای من درباره صدای زنگ آخر.

 

انشاء شماره چهار

زنگ آخر در هر مدرسه زمانش فرق دارد.هر کس نسبت به شنیدن این زنگ،عکس العملی دارد.من نمی دانم.شاید زنگ آخر از طرف خدا می آید،شاید...

وقتی که صدای زنگ آخر را به گوشم می شنوم،وقتی است که کمترین انرژی را دارم و در حال غش زدنم.زنگ آخر،وقتی که چاپلوسان را در حال چاپلوسی می بینم،اعصابم به هم می ریزد و انرژی باقی مانده در ناحیه شکمی ام که توسط غده کبدم به گلیکوژن تبدیل شده بوده،به گلوکز تبدیل می شود و به ماهیچه هایم می رود.اما وجدانم این انرژی را کنترل کرده و اکثر وقت ها به دیوار کنارم منتقل می کند.خلاصه طرف شانس می آورد.

ولی زنگ آخر نکات مثبتی هم دارد.به طور مثال نشان از پایان مدرسه به طور موقت دارد.وهمیشه بعد از زنگ

آخر به خودروی سرویسم سوار می شوم و بر روی صندلی های نرمش می نشینم و نسیم دلنشین و آلوده

شهرم،اهواز،به صورتم می خورد.به فکر فرو می روم.فکر های رنگین،سیاه و سفید و...

دیدن اعمال افراد دیگر هم لذت مخصوص به خود را دارد.بعضی ها می خندند،بعضی فحاشی می کنند و بعضی معتادند و به مانند حلزون مرده راه می روند.راننده سرویس ها هم که به زبان محلی خود،عربی،حرف می زنند.و به ندرت کسی متوجه می شود که چه می گویند.

وزنه نکات مثبت زنگ آخر بر روی ترازو سنگینی می کند.و فکر کنم که نظر بیشتر دانش آموزان،به جز پاچه خواران عزیز،این است که زنگ آخر باید زودتر زده شود.وچه بهتر بود اگر این اتفاق می افتاد...

 

انشاء شماره پنج

زنگ‌اخر بود.‌ پایان زندگی،مثل کودک محصلی که در زنگ اخر خسته است خسته بود ولی هیچ شوقی برای به صدا در امدن زنگ نداشت.

تمام طول عمرش ماننده فیلمی از جلوی چشمانش گذشت. زنگ اول و اغاز زندگی‌اش که باگریه طفلی کوچک شروع شد وحال؛زنگ اخر است که بابسته شدن چشمانش تمام میشود.

دوست داشت به این امید ک باز به دنیا می اید چشمانش را ببندد و ارام به خواب ابدی رود،ولی زندگی مانند مدرسه نیست فقط یک زنگ اول و اخر دارد که اگر از ان استفاده نکنی هیچ جای جبرانی نیست.

یاد درس هایش افتاد، درس هایی که زندگی به او اموخته بود؛تجربه هایش که هر کدام تلخ و شیرین بود؛یاد ازمون‌ها و امتحان‌هایش افتاد ک قبل از تدریس گرفته شده بود یاد سقوط هاوصعود هایش که هرکدام از او انسانی استوار مانند کوه ساخته بود.

 

انشاء شماره شش

آخرین زنگ مدرسه برای همه ،چه معلم و چه دانش آموز دوست داشتنی است چون بعد از آن به خانه می روند.

چهارشنبه است، سر کلاس علوم نشسته ایم.معلم همچنان دارد برایمان فرمول های جدید فیزیک را روی تابلو می نویسد و بقیه ی بچه ها هم به دنبال او دردفترها نت برداری میکنند.

بعضی ها از بس خودکار در دست گرفته اند از درد انگشت می نالند و برخی سرشان را روی دسته ی صندلی گذاشته اند ،یک نفر با انگشت شست پایش با لنگه ی کفشش بازی می کند.

دیگری با لوله خودکار،ماش به طرف بقیه پرت می کند،چند نفری مشغول پچ پچ هستند ،یکی دیگر از بچه ها باکفشش لباس صندلی جلویی را کثیف می کند، دیگری خودکارش را در پای بغل دستی اش فرومی کند ،تا بگذارد از وی دستش بنویسد.

معلم زیرکانه همه ی کلاس را زیر نظر دارد اما در برابر شیطنت بچه ها سکوت می کند و همچنان به درس دادن ادامه می دهد.

دقایق آخر کلاس است و به لحظات شیرین زنگ آخر نزدیک میشویم.هی به ساعت نگاه می کنیم و بالاخره صدای زیبا و دل نشین زنگ آخر مدرسه ، هیاهوی بچه ها و جمع آوری وسایلشان با شور ونشاط بابت تعطیلات پایان هفته و رفع خستگی تلاش یک هفته ای.

زنگ آخر مدرسه یکی از زیبا ترین نوا های شنیدنی است، اما زمانی که به یاد دانش آموزان سوریه می افتم،قلبم به درد می آید ،چرا که آنها زمانی که سر کلاس به انتظار زنگ پایانی مدرسه هستند نمی دانند آیا این صدا را خواهند شنید یا نه.

آنهاهر لحظه منتظر صدایی هستند:

زنگ مدرسه، صدای موشک و راکت ، صدای بمب و گلوله و صدای انفجار.

...و ما که در آرامش در مدرسه نشسته ایم آیا قدرصدای دوست داشتنی زنگ مدرسه را میدانیم؟